دانشجو نسب از که می برد؟در سلسله با کجا و کدام یک از وجوه بارز زندگی ایرانی معاصر می جنبد و کار می کند.رشته را دنبال کنید.تا از کجا می آید.نه این است که باید به طلوع اندیشه ی حذف آبادی و پیشرفت نظر انداخت؟می دانیم که اتفاق از کحا آب می خورد.عباس میرزا ملتفت چون و چند ماجرا می شود.ارتش تزار به او حمله کرده است تا اودریابد دیگر با آن نوع برخورد و تلاقی و برآورد دیگر نمی توان کار اداره ی کشور را پیش برد زلزله ای که جهان را تکان داده بود.غرب را برانگیخیت و تمدن نو رابه جریان انداخت.انقلاب کبیر فرانسه.نشت و نفوذ و احاطه دامنه دار اندیشه ترقی اروپا را گرفت و قبضه کرد و بالا گرفت.چنان که گویی اقتضای وقت بود.لشکر کشید .و خاک روس را دست گشود و ستون اقتدار بر پای کرد.مقابله ی ارتش روس وارتش فرانسه به آنجا انجامید که فرمانده ی قدر قدرت هجوم (ناپلئون بناپارت)زمین گیر شد.روس تا خیابان های پاریس پیش رفت.در برگشت اندیشه ی جدید را با خود آورد و پراکند و استوار کرد.تولستوی می گفت:هر چه روس دارد از دکابریست هاست.همان افسران ارتش روس را می گفت و همین افسران ارتش روس اندیشه ی ترقی را به سرزمین ما دمیدند.چگونه؟عهد نامه ی ترکمانچای به ظاهر از دست شدن هفده شهر شمال غربی ما را می نماید.اما در زیر با خود اندیشه ای را هم بروز می داد تا از این پس ایران در چرخه ی نفوذ و انتشار اندیشه ی مدرن قرار بگیرد.عباس میرزا تنی چند را می فرستد خارج تا آموزش ببینند.اما کار وقتی نظام پیدا کرد که امیر نظام میرزا تقی خان امیرکبیر درالفنون را بر پای کرد. سنگ بنا ی ساختمان رفیع اجتماع انسانی مدیران سیاسی-فرهنگی کشور.امیر کبیر خود روس را دیده بود.از طرف قلئم مقام فراهانی ماموریت داشت.همان درس خوانده های درالفنون اگر نمی بودانقلاب مشروط راهبر اندیشگی نمی داشت.فکر کنید به مطبوعات همان دور و کتاب هایی که از خلوت به جمع می آمد و اندیشه ها که مردم را می انگیخت و به راه می آوردو خواهان می کرد تا حکومت قانون بر پای شود.جنگ عمومی اول وفقه در کار کرد.اما تا باز دانشگاه جامع و شامل ایجاد شود این میان بسیار درس خوانده ها داشته ایم که از قضا بر اثر جنگ هم دانسته باشیم پا به مدارس عالی علمی و فرهنگی اروپا باز کرده بودند وپس از پایان دوره ی خود به کشور بازگشته بودند و در امر کشور داری به جد همت گماشتد.دانشگاه تهران 1314 شمسی تاسیس شد.نهادی حساس.برانگیزاننده که قدرت دانش را می خواست در تار و پود و عصب وخون و جامعه نیم جان ایرانی اعمال کند.مثل اینکه بخواهد نوشدارو تزریق کند.یک جسم علیل را چابک کند. بر پای بدارد.رو به راه کند و خود را با جهان معاصر در یک جهتی و هم خوانی تطبیق بدهد.این نوعی رسالت جدید بود.زیرا که غرب به هر روی پیدا کرده بود تا چگونه می توان سلامت و تغذیه و درک جامعه را ملاحظه داشت و تقویت کرد و زندگی را بارور.زنده .و شاداب فراهم آورد.یبش از دانشگاه البته سال 1310 شمسی گروهی دانشجو گسیل شده بود خارج.آنها خود می توانستند در بازگشت آموخته ها را بیاموزانند.چرخ کشور به گردش در آمده بود.طبیعی است که اندیشه ی علمی در آمیخته با اندیشه ی آزادی مدنیت معاصر را عمل آورده بود.اداره ی کشور بی مجموعه ی نظام دهنده ی به سزای آن حرف مفت بود.باید فهرست کلان مطالبات انقلاب مشروطه را دقیق شد.قانون اساسی حاصل از آن پیکار خون و اندیشه وقلم و سخن را باید مرور کرد.تفکیک قوا را. حق رای را. مطبوعات را و شرکت قاطبه ی مردم در اداره ی کشور را.حق بلامنازع تعیین سرنوشت خود را که شمول داشت و بسیاری دقیقه ی دیگر را که می توان برشمرد.پس دانشگاه و دانشجو که خود بار امانت دانش را بر دوش داشت هم چنان که خود را بر می آورد و می پروارند و قوام می گرفت عامل و پیام گزار اندیشه ی سازندگی و راهبر جامعه می بود.دانشجو در جریان بود و در کار پیش برد آزادی بیان و اجرای خواسته های به حق اجتماعی می کوشید و با تشکل های مردمی می جوشید و حتی تا به آنجا ارتفاع می گرفت که در نهضت ملی نفت نقش موثر(ملی-جهانی)ایفا می کرد.کودتا و دنباله ی خوفناک و کثیف آن دانشگاه را از قضا جری تر کرد.به چشم می دید که کشور به یغما می رود و او را چاره نیست جز اینکه چون وچرا کند.متعرض شود.چراغ را هم چنان روشن بدارد.به نظر می آید از آن پس دیگر به عنوان سنت جا افتاده باشد که دانش عمل می کند و اندیشه ی نو در کار می شود و به بار می آید تا جامعه رو بهبود و نشاط پیش برود.دانشجو جوان است.هم اندیشه و دانش جدید را در کاسه ی سر دارد وهم پای رفتار و حرکت شور برانگیز و حرارت خون او درجه ی غلظت بالا دارد.پس او شخص ویژه ای است که به میدان می آید.امان ندارد.بی قرار است.هم می داند و هم می تواند.سخن و عمل ناروا را بر نمی تابد.به جوش می آید و سر ریز می کند و تا به آنجا دم می گیرد و پا می گشاید که خون خود را مرکب می کند و دانش خود را سرخ و آتشناک بر سنگفرش خیابان می نویسد.دنبال کنید و ببنید که در این پنجاه سال اخیر دانشگاه چگونه با نبض جامعه تپیده است و هم خوان و هم آهنگ فریاد زده است.دانشگاه دیگر حتی حکم یک نهاد اسطوره ای مدرن را پیدا کرده است.منحصر به فرد است امروز و فردای کشور را بر عهده گرفته است تا پاس بدارد و عمق و جلا ببخشد.یک ظرفیت یکه و ممتازکه امید گاه مردم ایران به شمار می آید.روز دانشجو را در قلب خود شمعی بیافروزیم که نور منتشر.شعله ی رقصان.درود ما.به یک یک ایشان باشد.چه آنها که پیش از این در کار بوده اندو چه آنها که امروز در صحنه قرار و آرام ندارند وحکومت نامردمی را به چالش گرفتند.
تیرگان
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر